I can feel ur heartbeat

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید


 

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید


 

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید


 

جان بر لبست و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید


 

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم

خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید

نوشته شده در دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,ساعت 11:14 توسط SetaRe| |

 دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم


اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم


یاد باد آن کوبه قصد خون ما

عهد را بشکست و پیمان نیز هم


دوستان در پرده می گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم


چو سر آمد دولت شبهای وصل

بگذرد ایام هجران نیزهم


هر دو عالم یک فروغ روی اوست

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم


اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم


عاشق از قاضی نترسد می بیار

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم


محتسب داند که حافظ عاشق است

 

وآصف ملک سلیمان نیز هم


نوشته شده در دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,ساعت 11:13 توسط SetaRe| |


Power By: LoxBlog.Com